THE WAY FOR FREEDOM
محبس خویشتن
محبس خويشتن منم از اين حصار خستهام
من همه تن انالحقم كجاست دار خستهام
در همه جاي اين زمين همنفسم كسي نبود
زمين ديار غربت است از اين ديار خستهام
كشيده سرنوشت من به دفترم خط عزا
از آن خطي كه او نوشت به يادگار خستهام
به گرد خويش گشتهام سوار اين چرخ و فلك
بس است تكرار ملال ز روزگار خستهام
دلم نمي تپد چرا به شوق اين همه صدا
من از عذاب كوه بغض به كوله بار خستهام
هميشه من دويدهام به سوي مسلخ غبار
از آن كه گم نمي شوم در اين غبار خستهام
به من تمام ميشود سلسله رو به زوال
من از تبار حسرتم كه از تباه خستهام